همینه یعنی؟!
شروع یه مرحله ی جدید زندگی
بعد از ناکامی های پیاپی (!) تصمیم گرفتم واسه یه مدت از ایده آلم دور بشم و وارد رشته و دانشگاهی بشم ک اصلا ترجیحم نبوده و نیست!
از اونجایی ک آدم با همممه چیز کنار میاد و مجبور ب پذیرشش میشه، من هم با سختی ها و تنهایی ها و دوری هاش کنار میام و ب زودی عادت میکنم به تحمل مشکلات!
فقط این وسط یه حسی میمونه ک تا آخر عمر همراهمه حتا اگه با این رشته خوشبخت ترین بشم و اونم "حســـــرته"..
دانشگاه
فضاش متفاوته!
دوست داشتم تجربه ش کنم..
برخلاف بقیه ک همه جفتن یا اکیپن، تنهایی من ب شدت تو ذوق میخوره! ولی عجیب دوست دارم این تنهایی رو!
تو کلاس ک هستم و حرفای بقیه رو میشنوم متوجه میشم خیلیا مثل من هستن و بعضا بعد کنکور مشکلات بیشتری داشتن و در واقع بلاتکلیف تر از من بودن!
همین باعث میشه به تصمیمم ( هر چند از سر ناچاری بوده) احترام بذارم و براش ارزش قائل بشم!
خدارو چه دیدی! شاید این شد...