همچنان صبوری..
پنجشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۷ ب.ظ
چند وقتیه رابطه م با مامانم دچار تنش شده !
یه جوری هستیم که نمیتونیم یه مکالمه ی بدون دعوا و بحث داشته باشیم !
حرف همو نمیفهمیم !
منم نمیتونم کوتاه بیام و هیچی نگم !
خیلی بده ک هدفت خوبی کردن باشه ولی بقیه ( خصوصن مادرت) این مهربونی رو با بدجنسی اشتباه بگیرن! فقط ب خاطر زبون سرخ (تند)!
گاهی تحمل خونه و آدمایی ک همخونم هستن چقد سخت میشه !!
+ دلم مسافرت و دور دنیا گشتن رو میخواد!
+ دلم دوور شدن از همه و همه میخواد!
+ دلم رفتن میخواد ... از موندن بدم میاد
بدم میاد..
۹۵/۰۶/۱۸
من هم با مادرم بحث و اینا زیاد داشتم.. اما از وقتی متوجه شدم عاقبت به خیر شدن آدم به شدت وابستگی به رضایت قلبی پدر و مادر داره و از طرفی وقتی دیدم خواهرم بچه دار شد و چه سختی هایی رو تحمل میکنه برای بزرگ کردنش.. سعی کردم خیلی بیشتر از قبل احترامشون رو نگه دارم..
سالهای پیش مادرم خیلی خیلی سختی کشیده و هنوز هم دلسوزیهاش رو محبت های بدون چشمداشتش رو میشه دید.. هرچند من بی معرفتم.. و بعضی وقتها شده کلی بحث کردم..
من میگم باید سعی کنیم همه چیز خوب تموم بشه :) حداقلش اینکه ته دلشون راضی باشن و برامون دعا کنن..